جدول جو
جدول جو

معنی گرمابه زدن - جستجوی لغت در جدول جو

گرمابه زدن
(زِهْ کَ دَ نِ کَ)
حمام رفتن. استحمام:
گرمابه زد و لباس پوشید
آرام گرفت و باده نوشید.
نظامی.
کرده هر هفت سر هفته و گرمابه زده
عرق و آب چکانش چو گلاب از رخ و موی.
اوحدی
لغت نامه دهخدا
گرمابه زدن
بحمام رفتن استحمام کردن: گرمابه زد و لباس پوشید آرام گرفت و باده نوشید. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گمانه زدن
تصویر گمانه زدن
کندن نقب یا چاه برای پی بردن به آب
فرهنگ فارسی عمید
(گَ بَ / بِ)
حمامی. (زمخشری). رجوع به گرمابه بان شود
لغت نامه دهخدا
(گَ بَ / بِ)
حمامی. آنکه گرمابه را اداره کند. گرمابه دار. حمامچی: چون از در دررفتیم گرمابه بان و هر که آنجا بودند همه بر پای خاستند. (سفرنامۀ ناصرخسرو). رجوع به گرمابان و گرماوان شود
لغت نامه دهخدا
آنکه گرمابه را اداره کند حمامی: چون از در دررفتم گرمابه بان و هرکه آنجا بودند همه بر پای خاستند
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گرمابه را اداره کند حمامی: چون از در دررفتم گرمابه بان و هرکه آنجا بودند همه بر پای خاستند
فرهنگ لغت هوشیار